خاطرات تابستان 91
دختر گلم الان که دارم این خاطراتو می نویسم یک هفته از آغاز پاییز می گذره و سال تحصیلی جدید شروع شده.من و شما و بابا یک هفته تو شهریور ماه رفتیم مشهد و به شما خیلی خوش گذشت.پارکهای مختلف رفتی باغ وحش و حیواناتشو دیدی وکلی حال کردی البته به زیارت امام رضا هم که هر روز میرفتی.تازه دستتم به پنجره فولاد رسیده بود.هفته اخر شهریور هم رفیم خونه مامان جون و بابا جون دزفول که اونجاهم خیلی بت خوش گذشت و به همراه بابا جون و مامان جون میرفتی بیرون .با آغاز مدارس هم مهد کودک رفتن شما هم آغاز شده و امسال آمادگی میری.راستی تابستون امسال کلاس زبان میرفتی و دو ترم تانی تالک رو خوندی.الان هم که جمعست و شما تو کارای خونه ه من کی کمک کردی خیلی علاقه مند به انجام کارای خونه هستی امیدوارم وقتی بزرگ شدی هم علاقه مند باشی وبه مامان کمک کنی.به امید روزای بهتر-
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی