مهربانمهربان، تا این لحظه: 16 سال و 13 روز سن داره

مهربان من

بانوی فروردین

1392/2/13 12:36
نویسنده : مامان
231 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم امسال تولدت یه حال و هوای دیگه داشت.به احترام مامان جون و بابا جون جشن نگرفتیم اما یه مهمونی کوچیک خودمونی دادیم همراه با یه کیک شوکولاتی خوش مزه.منم کلی غذا و سالادهای متنوع درست کردم که همه حسابی لذت بردن بابا محسن هم پیتزا و مرغ سوخاری گرفت که دیگه حسابی مفصل شد و به تو هم خیلی خوش گذشت هرچند از آخرای مهمونی تب داشتی و مریض شدی وفرداشم رفتیم دکترت که خانم دکتر گفت شانس آورده تولدش رو گرفته چون ممکنه تبش بدتر بشه و اونوقت نباید تولد بگیره و کیک برای گلو دردش بده.هفته پیش هم مامان جون و بابا جون پیش ما بودن و شما باز هم نرفتی مهد کودک شاد و شنگول بودی را و به کمک بابا جون کتابهای گاج رو تمرین می کردی و خیلی هم مقید شدی همش میگی درس دارم باید درسامو بخونم.قربون اون درس خوندنت مامانی. همش میگی من بزرگ شدم دیگه باید پیش دبستانی برم مهد برا کوچولو هاست.بغلخوب خانمی مامان من باید برم سمت آشپزخونه تا یه نهار خوشمزه برات آماده کنم.نوش جونتماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهربان من می باشد