مهربانمهربان، تا این لحظه: 16 سال و 15 روز سن داره

مهربان من

بدون عنوان

1392/2/21 17:11
نویسنده : مامان
106 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز که جمعه بود به همراه بابایی رفتیم دز و کلی خوش گذشت به شما.خونه بابا جون خیلی بازی و فضولی و البته ریخت و پاش کردی و من همش میگفتم نکن دخترم اخه تو دیگه بزرگ شدی.صبح جمعه هم با هم رفتیم خونه خاله فیروزه تا کادوی عروسیشو بش بدیم.فیلم عقدشم دیدیم کلی خوشت اومد.خونه خاله هم خیلی ناز و مرتب بود من و خاله سالهاست که باهم دوستیم.ای کاش دوستای الانم هم به خوبی دوستای قدیمم بودن.امروز هم که مهد تشریف داشتی چون من مدرسه بودم ومراقبت امتحانات بود.البته من امسال خیلی اذیت شدم و اصلا محیط کارمو دوست نداشتم و واقعا رو من اثر بدی داشت خیلی سخت بود که با حاشیه هایی که اونجا هست تخلیه  انرژی نشم تا بتونم با شما هم خوب رفتار کنم و خستگیهام از مسولیت اصلی مادر بودن منو دورم نکنه.ای خدا یعنی میشه یه روز آرامش و مهر و محبت واقعی بین آدمها برقرار بشه؟این روزا دوست و دشمن تو هم قاطی ان و رو صداقت هیچ کسی نمیشه اطمینان کرد.امیدوارم آدمای دورو برت همیشه خوب و صادق و مهربون باشن و وجودشون پر از خورده شیشه نباشه بالاخره تو هم یه روز یاد میگیری مثل من با آدمها چطوری تا کنی اما بدون که از تنها بترس که از تنها بلا خیزد سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد.موفق باشی طلای مامان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهربان من می باشد